فصل ۲   پارت ۶   فرشته ها

عاقد: برای بار سوم میگم
خانم جئون سولی آیا حاضرید با آقای کیم تهیونگ تا آخر عمر زندگی کنید؟
☆بله

همه: همدیگرو ببوسید ، ببوسید
○او....
☆تهیونگ....
تهیونگ لباش رو چسبوند به لبای سولی و بوسید
انگشتر رو دست هم کردند
و اون شب با شادی تموم شد

......۱ هفته بعد .....

*سولی*
داشتم آشپزی میکردم که تهیونگ دستش رو دور کمرم حلقه کرد و لپم رو بوسید
برگشتم
اومد ۱ میلی متری صورتم میخواشتم بهش بگم که الان غذا میسوزه
☆ال...
که شروع کرد به بوسیدنم
بغلم کرد و گذاشت روی اپن و میبوسید
بوسه ی فرانسوی
رفت تو گردنم و مارک میزاشتم که ناله میکردم
☆اهه....ته...
○د.ی.ک میخوای؟
که دلم شدید درد گرفت و داشتم بالا میاوردم
سریع رفتم تو دستشویی

.....۵ مین بعد......

○خوبی؟
○پاشو بریم بیمارستان
☆نه خوبم
براید بغلم کرد بهش گفتم
☆لباس بیرونی نپوشیدم
بدون حرفی منو برد تو اتاق و روی تخت گذاشت و گفت
○بلند نمیشی وگرنه تنبیه بدجوری میشی
☆با..شه
رفت اون لباس کیوتم رو اورد (اسلاید ۲)
لباسم و شلوارم رو در اورد
سردم شد و خودم رو جمع کردم که گفت
○گفتم تکون نخور الان حالت بده باید سریع بریم(یکم داد)
تنم کرد دوباره بغلم کرد و رفتیم بیرون
☆بزارم زمین خودم میرم
○دیگه رسیدیم به ماشین
نشستیم تو ماشین که دوباره حالم بد شد

رسیدیم

رفتیم تو و بعد چند دقیقه نوبتمون شد

دکتر: امروز یک خوانواده با بچه شدین😁
☆ته....بچه داریم😶
○واقعا‌....باباشدم😍


رفتیم بیرون و سوار ماشین شدیم

○امشب چیکار کنیم....بریم بیرون؟
☆نه من زیاد حالم خوب نیست
○خب بعدا جشن میگیریم
○امشب فیلم میبینیم
☆اوم...باشه

فیلم تموم شد و خوابیدیم

روز ها همین جور میگذشت
الان ما یه پسر داریم که اسمش جونگی
مثل اسم بابا بزرگش😀(جونگ کوک)



داستان بعدی در مورد
خواهر تهیونگ و برادر سولی
است

امید وارم دوست بدارین😚💕
دیدگاه ها (۵)

سلام سلام

فیک جدید از جیمین

فصل ۲   پارت ۵  فرشته ها

فصل ۲   پارت ۴   فرشته ها

پارت ۴۴ فیک دور اما آشنا

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط